loading...
کلاس شهید سید مجتبی علمدار
امتحان مادر (( گفته شده از مادر گرامی شهیدمجتبی علمدار ))

مجتبی در جبهه بود ومن هم مثل مادرانی که بچه هاشان در جبهه بودند چشم انتظار مسافرم بودم . روزی زنگ در خانه



مان به صدا در آمد. در را باز کردم. پسر عمویش سید مصطفی بود. بعد از احوال پرسی گفت : ((زن عمو ! موضو عی پیش 



آمده اما نباید  نارحت  بشین )) پرسیدم: (( چی شده ؟ )) گفت :(( آقایی از سپاه اومده وبا شما کار داره )) ترس عجیبی 



تمام وجودم را فرا گرفت فکر کردم مجتبی ..... زانوانم شُل شد به آرامی قدمی به جلو گذاشتم وبه بیرون از خانه رفتم. صدای


سلام شنیدم . صدا چه قدر برایم آشنا بود سرم را بالا کردم و گفتم :(( مجتبی ! تو که مرا زهره ترک کردی پسر.)) در حالی 


که می خندید مرا در آغوش گرفت بعد از این که آرام شدم گفت:(( مادر جان! با این که خیلی ذوستت دارم؛ اما می دانی جنگ 


است و هر لحظه امکان دارد خبر شهادت مرا برای  بیاورند می خواستم آماده یاشی.))


علی قصاب ساروی بازدید : 37 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)

در روز 11 دی سال 1345 در شهر ساری متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و متوسطه 

 

درسن هفده سالگی و به صورت داوطلبانه به کردستان اعزام شد. در ماه تیر 1362 به عضویت سپاه

 

پاسداران انقلاب اسلامی در آمد پس از اعزام به جبهه ی جنوب به لشکر 25 کربلا رفت. در گردان حضرت

 

حضرت مسلم ( ع ) به فرماندهی گروهان سلمان مصوب شد.

 

سید مجتبی علمدار

پس از سال  حضور در دفاع مقدس چند بار مجرحیت را تجربه کرد وقتی جنگ به پایان خودش رسید در تربیت بدنی لشکر مشغول به کار شد . در سطح شهرستان به فعالیت های فرهنگی پرداخت 

 

و پایه گذار هیت مذهبی شد روح شهید مجتبی علمداربر اثر عارضه های بجا مانده از جنگ در غروب روز 11 دی 1375 در بیمارستان امام خمینی ساری برای همیشه از میان فاصله

 

گرفت و در عرشجای گزید.

علی قصاب ساروی بازدید : 9 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)

اعداد برای بعضی‌ها یك جور دیگر معنا می‌دهد؛ یعنی انگار بعضی اعداد فقط برای آدم‌ها ساخته شده‌اند؛ مثل دهم محرم كه مال امام حسین(ع) است، چهاردهم خرداد كه مال امام خمینی(ره) است، و یازده دی‌ماه كه مال سید مجتبی علمدار است.

شهید سید مجتبی علمدار

یادم هست «علمدار» را نمی‌شناختم تا اینكه یك نوار دستم رسید. به فامیلی قشنگش حسودی‌ام شد و به سوز عشق عجیبی كه در صدای محزون و دردمندش موج انداخته بود. سید مجتبی علمدار، ویژگی عجیب دیگری هم داشت همین داشتن عدد مخصوص بود.

تولد: 11 دی‌ماه 1345

مجروحیت شیمیایی: یازده دی‌ماه 1364

ازدواج با سیده فاطمه موسوی: دی‌ماه 1370

تولد دخترش زهرا: 8 دی‌ماه 1371

شهادت: 11 دی‌ماه 1375

احساس می‌كنم آدم‌هایی كه تولد و مرگشان در یك روز معین است، یك‌جورهایی دوست داشتنی‌ترند.

*

سال 1362 هفده ساله بود كه به عضویت بسیج درآمد. از داوطلب‌های  بسیجی بود كه به اهواز و هفت‌تپه و كردستان و... عازم شد و مردانه جنگید. چند باری هم در جبهه مجروح شد، ولی بیشتر اوقات بدون مراجعه به پزشك، زخم‌هایش را درمان می‌كرد، تا سرانجام در دی‌ماه 1364، در عملیات والفجر 8، شیمیایی شد؛ اما خودش را از درمان معاف كرد.

*

سربه‌زیر و دقیق بود، متواضع و خالص. با رفقا برای جوانان بیكار، كار پیدا می‌كردند. دوست داشت عرق شرم بر پیشانی هیچ جوانی ننشیند. می‌گفت جوان باید توی جیبش پول داشته باشد تا جلوی دوستانش خجالت نكشد.

سر زدن به خانواده‌های كم‌بضاعت و بی‌بضاعت جزء برنامه‌های ثابت هفتگی‌اش بود. با اینكه روز در تلاش بود، نماز شبش ترك نمی‌شد. عاشق زیارت عاشورا بود. نزدیكش كه می‌شدی ذكر «یا زهرا» از لبش می‌شنیدی كه یكریز بود و دم به دم. نفس گرمی داشت و مداح اهل‌بیت(ع) و آنانی بود كه به خاطر اهل‌بیت در خون سرخشان غوطه‌ور شده بودند. بعد از جنگ، دلش كه به یاد رفقای شهیدش می‌گرفت، مراسم راه می‌انداخت و می‌خواند. اغلب هم شعرهای خودش را می‌خواند:

ای كاش شور جنگ در ما كم نمی‌شد

بیت‌الزهرا، مسجد جامع، امام‌زاده یحیی(ع)، مصلای امام خمینی(ره)، هیئت عاشقان كربلا و منازل شهدا صدای پر سوز و هجران او را از یاد نخواهد برد.

*

همسرش می‌گفت: یك بار خواب پیامبر(ص) را دیدم. گفتند تعبیرش این است كه همسرت «سید» است. اكثر خواستگارهای من سید نبودند. یكی دو ماه بعد از آن خواب بود كه آقا مجتبی با یك سكة یك تومانی و یك جلد قرآن آمد منزل ما. گفت قرآن را باز می‌كنم، اگر خوب آمد با هم حرف می‌زنیم. چشمانمان با نام زیبای پیامبر روشن شد و سورة محمد(ص) آمد. ... با مهریة سیصد و پنجاه هزار تومان، زندگی مشتركمان آغاز شد.

شهید سید مجتبی علمدار

*

دی‌ماه برای او ماه سرنوشت‌ها بود، هر سال از اول تا یازدهم دی‌ماه ناراحتی و بیماری‌اش شدت می‌گرفت. وقتی میگرن عصبی‌اش شروع می‌شد، مسكن می‌خورد، اما درد تسكین نمی‌یافت. پتو به دور سرش می‌پیچید و از درد فریاد می‌زد. دائم از اهل خانه معذرت می‌خواست و می‌گفت مجبورم فریاد بزنم.

*

روزهای آخر اصلاً حال خوبی نداشت. می‌خواستم از محل كارم مرخصی بگیرم و مجتبی را دكتر ببرم. موافقت نكرد. گفت تو و زهرا بروید من با یكی از رفقا می‌روم دكتر. دیدم كه  غسل كرد و پس از آن گفت: آقا پرونده‌ام را امضا كرده و فرموده تو باید بیایی. دیگر نگرانی ماندن در این دنیا ،بس است.

*

یك هفته در بیهوشی كامل بود تا اجازة مرخصی از این دنیا را به او دادند. درد كشید، خیلی زیاد. در وصیت‌نامه‌اش دربارة نماز اول وقت توصیه كرده بود و معرفت به قرآن كریم: «سعی كنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دكورها و طاقچه‌های منزل‌تان»... «نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تكرار شود، بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری باشید كه همان ولی فقیه است. دشمنان اسلام كمر همت بسته‌اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت كنید تا كمر دشمنان ولایت را بشكنید.

*

علمدار یك دستمال سبز داشت برای مراسم مداحی و گرفتن اشك چشم خودش كه به اشك چشم خیلی از دوستانش هم متبرك بود. وصیت كرده بود قبل از اینكه جنازه را در قبر بگذارند، یك نفر داخل قبر شود و مصیبت حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) را در قبر بخواند و هنگام دفن هم آن دستمال سبز را روی صورتش بگذارد. می‌گفت از شب اول قبر می‌ترسم و دلم می‌خواهم اجداد پاكم به دادم برسند.

*

یازدهم دی‌ماه 75، در گلزار شهدای ساری، جمعیت مشایعت كنندة مجتبی تا بهشت، یكصدا فریاد می‌زدند: یا مهدی(ع)، یا زهرا(س)، آن روز غمی عجیب پیچیده بود در سینة كوچك زهرا علمدار، كه می‌دید بابای او، یعنی مجتبی علمدار، در روز تولدش؛ تولد واقعی‌اش را در آسمان‌ها جشن می‌گیرند.

علی قصاب ساروی بازدید : 33 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)

 

 

سيد مجتبي با حضور در عملياتهاي مختلف چندين بار مجروح شد ولي بيشتر اوقات بدون مراجعه به پزشك زخمهايش را درمان مي كرد، در عمليات والفجر ۸ شيميايي شد .سيد در طول دوران دفاع مقدس بر اثر مجروحيتهاي مختلف طهال و بخشي از روده خود را از دست داده و به دليل ميگرن عصبي و ميكروبي كه در گلويش وجود داشت هر سال تقريباً از اوايل تا يازدهم دي ماه به شدت بيمار مي شد . 

او مداح اهل بيت بود، هميشه مراسم را با نام حضرت مهدي (عج) شروع مي كرد و در حاليكه به امام حسين (ع) ارادت خاصي داشت . مظلوميت آن خاندان را فرياد بر مي آورد . 

بيت الزهرا مسجد جامع ، امام زاده يحيي ، مصلي امام خميني ، هيأت عاشقان كربلا و منازل شهدا هميشه با نفس گرم حاج سيد مجتبي معطر مي شد و بچه ها نيزبا صوت داووديش مداحي را مي آموختند . وي از ديگران بسيار دست گيري مي نمود . نماز شبهايش هميشه برقرار بود و زيارت عاشورايش ترك نمي شد و ذكر يا زهرا هميشه بر لبانش بود . 

حاج سيد مجتبي علمدار در اوايل دي ماه سال ۱۳۷۵ به دليل جراحت شيميايي روانه بيمارستان شده و در قسمت ايزوله بستري گشت و بعد از يك هفته بي هوشي كامل هنگام اذان مغرب روز يازدهم دي ماه نماز عشق را با اذان ملكوتيان قامت بست و در محراب شهادت به اقامه ايستاد . 

قوانین شهید سید مجتبی علمدار برای نزدیکی به خدا 

قانون اول
خداوندا ! اعتراف می کنم به این که قران را نشناختم و به آن عمل نکردم .حداقل روزی ۱۰ آیه قران را باید بخوانم ، اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیل نتوانستم این ۱۰ آیه را بخوانم روز بعد باید حتما یک جزء کامل بخوانم
تاریخ اجرا : ۴/۵/۱۳۶۹

قانون دوم
پروردگارا اعتراف می کنم از این که نمازم را به معنا خواندم و حواسم جای دیگری بود در نتیجه دچار شک در نماز شدم . حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم روز بعد باید نماز قضای یک ۲۴ ساعت را بخوانم .
تاریخ اجرا : ۱۱/۵/۱۳۶۹

قانون سوم
خدایا اعتراف می کنم از این که مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشد.حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم اگر به هر دلیل نتوانستم روز بعد باید ۲۰ ریال صدقه و ۸ رکعت نماز قضا به جا بیاورم.
تاریخ اجرا ۲۶/۵/۱۳۶۹

 

علی قصاب ساروی بازدید : 273 چهارشنبه 19 تیر 1392 نظرات (0)

کجایی مجتبی ای نور دیده            بسیجی بلابرجان خریده              

کجایی ای علمدار زمانه                 نداریم ازتو دیکر مانشانه            

کجایی ای گلاب جبهه وجنگ          برایت می شود دلها همه تنگ   

کجایی ای صفای لاله زاران           کجایی ای قرار بی قراران          

کجایی ای همه گل واژه ی نور        سفر کردی تو بی ما ای سلحشور

کجایی مجتبی ای شیر مردان          شدی مهمان حق درماه شعبان 

کجایی مجتبی مارا نگاه کن            تورحمی بردل این رو سیاه کن    

خداحافظ که ما افسرده جانیم        خجل از دیدن رویت بمانیم         

خداحافظ که ماسایه نشینیم           گریزانیم اگر نوری ببینیم         

خداحافظ برادر تا قیامت               که ما شایسته ایم بهرملامت       

اگرچه ما رفیق نیمه راهیم             دعاکن تا که ما همراهت آییم    

بود شام غریبان توامشب              عزای ما رفیقان تو امشب         

دعاکن تا بماند رهبر ما                بماند سایه ی او بر سر ما

درباره ما
Profile Pic
سلام قدردانی از دوستان عزیز متشکریم از بازدید شما بنده تنها خواسته ای دارم که بعد از نظردادن یک صلوات برای شاد روح سید مجتبی علمدار بفرستین التماس دعا
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    وبلاگ کلاس شهید علمدار چگونه است ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 5
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 41
  • بازدید کلی : 566
  • کدهای اختصاصی
    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

    دریافت کد خداحافظی

    دریافت کد خداحافظی

    ساعت فلش مذهبی
    دعای فرج جنگ دفاع مقدس جنگ دفاع مقدس